باسمه تعالی
وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی
مقدّمه
مسلمین همگی در تحت پرچم توحید هستند و همین پرچم توحید با دست های پیوسته و واحد می تواند در برابر سیل کِبر و کفر، استوار و پابرجا برافراشته گردد و بر فراز بام اتّحاد مسلمین به اهتزاز درآید.
آیات منوّر الهی، گفتار کسانی را که به تثلیث قائلند برابر شرک می داند و با عبارت « اِنَّما اللهُ اِلهٌ واحِدٌ »به مردم می نمایاند که وحدت کلمه خیر و رستگاری آنان را تأمین می کند و نیز « کانَ الناسُ اُمةً واحدةً» و « رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ »نشانگر آن است که وحدت، زبان حق و اختلاف زبان شیطان است و مسلمین از جنود خدا هستند و هرگز با تفرقه و ایجاد مفارقت میان افراد خود را جزو لشکر ابلیس قرار نمی دهند.
دستهای ناپاکی سعی دارند که آحاد ملّت های مسلمان را از هم بپاشند و با طرح مسایل پوچ و بی معنا آنها را به جان هم بیندازند و از آب گل آلود ماهی بگیرند و با شعار « تفرقه بینداز و حکومت کن» به مطامع شوم خود نایل گردند. باید هوشیاری و بیداری مسلمانان جهان نقشه های ریاکارانة آنها را نقش برآب سازد و با هم دلی و هم بستگی بیشتر سدّ راه آنان گردد و فریب های آنان را خنثی نماید. اتّفاق و اتّحاد مسلمین جهان تعالی و پیشرفت آنان را مهیّا ساخته و آنان را به سمت و سوی رستگاری و پیروزی می کشاند.
حُسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتّفاق جهان می توان گرفت
اگر تمام قشرهای ملّت های اسلام به حکم « اِنَّما المُؤمِنونَ اِخْوَةٌٌ فَاَصْلِحوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ» گردن نهند. اَبَرقدرتان هرگز نمی توانند کوچکترین ضربه ای به عالم اسلام وارد نمایند. ملّت اسلام اگر بخواهند می توانند حیله ها و دسیسه های قدرت شیطانی را سرکوب نمایند چون می دانند « یدُ اللهِ مَعَ الجماعةِ» است و از یک قطره هیچ کاری برنمی آید، بلکه از قطرات باران سیل عظیم راه می افتد و سدّ بزرگ را می شکند و دریاها به وجود می آورد.
اگر دو یار موافق دو دل یکی سازد فلک به یک تن تنها چه می تواند کرد؟
ز دانـا تو نشـنیدی ایـن داسـتان کــه بـرگــویـد از گـفـتـة بـاسـتـان
که گر دو بـرادر نهنـد پشت پشت تــن کــوه را بـاد مـانـد بـه مـشـت
بخشی از خطبة پیامبر(ص) در حجّةالوداع در مورد اتّحاد و برادری مسلمانان با یکدیگر بود. در این مورد فرمود: هان، مسلمان برادر مسلمان است، پس هیچ چیز برای مسلمان در حقّ برادرش روانیست مگر آنچه را که بر خود نیز روا می داند. 1
اسلام بانی عقد اخوّت است و مسلمانان جهان در زیر پرچم پرافتخار اسلام و دستورات نورانی خدای متعال با وحدت و برادری می توانند دست قدرتهای بزرگ را که هیچ فکری جز مصلحت خود و چپاول کردن ذخایر ملّت های ضعیف ندارند، قطع کنند. همان گونه که از یک گل بهار و از یک پرستو تابستان نمی شود و یک دست صدا ندارد، مسلمانان هم اگر بخواهند به تنهایی در برابر دشمنان اسلام اقدام نمایند، راه به جایی نخواهند برد
آيات الهي نه تنها از وحدت خالق و يكتا سخن به ميان ميآورد، بلكه وحدت امّت و مخلوق را پايه و ركن اساسي ، استواري و پايداري مسلمانان جهان قرار ميدهد و پيامبر(ص) ، توحيد اسلامي و پيوند اعتقادي و برادري را به جاي روابط قبيلگي جايگزين ميكند و از مردمي كينهتوز و متفرّق و بي خبر از نظام اجتماعي و قانون، جامعهاي متّحد و برادر به وجود ميآورد.
در اين مقاله به شأن نزول آيات قرآن در مورد اتّحاد و پيوستگي مؤمنين و پرهيز از تنازع و اختلاف اشاره شده است. اين آيات نقش مهمّي را در حفظ نظم و يكپارچگي جامعهي اسلامي ايفا ميكنند و مسلمانان با عمل و اجراي اوامر الهي ميتوانند اين الفت و هم بستگي را در ميان افراد اجتماع به وجود آورده و دست در دست هم ، زنجيروار اجازه ندهند كه سلسلهي وحدت از هم بپاشد تا آنان در برابر اجانب و عمّال اجانب با ايمان راسخ و اتّكال به خدا مقاومت ورزند.
1- سورهي بقره ، آيهي 213
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِراطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ظاهر آيه دلالت مىكند بر اينكه روزگارى بر نوع بشر گذشته كه در زندگى اتّحاد و اتّفاقى داشته، به خاطر سادگى و بساطت زندگى امّتى واحد بودهاند، و هيچ اختلافى بين آنان نبوده، مشاجره و مدافعهاى در امور زندگى و نيز اختلافى در مذهب و عقيده نداشتهاند دليل بر اين معنا جملهي بعد است كه مىفرمايد: ( فبعث اللّه النّبيين مبشرين و منذرين ، و أنزل معهم الكتاب، ليحكم بينهم فيما اختلفوا فيه، الخ چون بعثت انبيا و حكم كتاب در موارد اختلاف را نتيجه و فرع امّت واحده بودن مردم قرار داد.)
هر چه ما به قهقرا و عقب تر برويم ، به رموز كمترى از زندگى بر مىخوريم ، و نوع بشر را مى بينيم كه به اسرار كمترى از طبيعت پى برده بودند، تا آنجا كه مىبينيم نوع بشر چيزى از اسرار طبيعى را نمىداند، تو گوئى تنها بديهيات را مىفهميده ، و به اندكى از نظريات فكرى كه وسائل بقا را به سادهترين وجه تأمين مىنموده دسترسى داشتند، مانند تشخيص گياهان قابل خوردن ، و يا استفاده از پارهاى شكارها، و يا منزل كردن در غارها، و دفاع به وسيله ی سنگ و چوب و امثال اينها.
اين حال انسان در قديم ترين عهد و ما قبل تاريخ بوده ، و معلوم است مردمى كه حالشان اين چنين حالى بوده ، اختلاف مهمّى نمىتوانستند با هم داشته باشند، و فساد چشمگيرى نمىتوانسته در ميان آنان به طور مؤثّر پيدا شود، و مثال آنان مثل يك گلّه گوسفند بوده، كه تك تك گوسفندان هيچ همّى ندارد مگر همين كه او نيز مثل ساير افراد علف بهترى پيدا كند، و همه در يك جا گرد آيند با هم در مسكن و مرتع و آبشخور شركت داشته باشند.
با اين تفاوت كه انسان از همان روزها هم قريحه ی استخدام را داشته ، كه بيانش گذشت، و اين اجتماع كه گفتيم اضطرار به گردن بشر گذاشته، نمىتواند جلوی آن قريحه را بگيرد، و صرف تعاون در بقا و رفع حوائج يكديگر اين قريحه را از ياد او نمىبرده، و او هر روز كه از تاريخش مىگذشته يك قدم به سوى علم و قدرت پيش مىگذاشته، و به مزاياى بيشترى از زندگى پى مىبرده ، و در طرز بهرهگيرى از منافع به طرق تازهترى راه مى يافته.
و مسئلهي اختلاف در استعداد هم از همان روز نخست در ميانهي بشر بوده، بعضى قوي و نيرومند و داراى سطوت بودهاند. و بعضى ديگر ضعيف ، و همين خود باعث پيدايش اختلاف مىشده، اختلافى فطرى كه قريحه ی استخدام به آن دعوت مىكرده ، و مىگفته حال كه تو توانائى و او ضعيف است، از او استفاده كن، و او را به خدمت خود در آور، پس همين قريحهي فطرى بود كه او را به تشكيل اجتماع و مدنيّت دعوت مىكرده ، و باز همين قريحهي فطرى بوده كه او را به بهره كشى از ضعفا وا مىداشته.
خواهى گفت: مگر ممكن است فطرت دو حكم متضاد داشته باشد؟ در پاسخ مىگوئيم: در صورتى كه مافوق آن دو حكم حاكمى بوده باشد تا آن دو را تعديل كند، هيچ مانعى ندارد، و اين تنها در مسئلهي احكام فطرى انسان نيست، بلكه در افعال او نيز اين ناسازگارى هست، زيرا قواى او بر فعلى از افعال او با يكديگر زور آزمائى مىكنند (شهوتش او را دعوت به انجام كارى نامشروع مىكند، و نيروى عقلش او را از آن كار باز مىدارد) جاذبه و شهوت شكم او را به خوردن غذائى سنگين و زيانبخش دعوت مىكند، و عقلش او را از اين كار باز مىدارد، و هر نيروئى را آنقدر آزادى مىدهد كه به نيروهاى ديگر صدمه وارد نيايد.
و تزاحم در دو حكم فطرى در مورد بحث نيز مانند همان تزاحم است، درست است كه تشكيل اجتماع و مدنيّت به حكم فطرت، و آنگاه ايجاد اختلاف آن هم به حكم فطرت دو حكم متنافى است از فطرت، و ليكن خداى تعالى اين تنافى را به وسيلهي بعثت انبيا و بشارت و تهديد آن حضرات، و نيز به وسيله ی فرستادن كتابهائى در بين مردم و داورى در آنچه با هم بر سر آن اختلاف مىكنند برداشته است.2
2- سورهي آل عمران ، آيهي 105
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
قرآن كريم به همين جهت دعوت به اتّحاد را بسيار تاكيد نموده و نهى از اختلاف را به نهايت رسانده و اين نيست مگر به خاطر اينكه تفرّس مىكرده، و مىدانسته كه اين امّت مانند امّتهائى كه قبل از ايشان بودند و بلكه بيش از آنان دستخوش اختلاف مىشوند، و ما مكرّر خاطر نشان ساختهايم كه از دأب قرآن مىفهميم هرگاه در تحذير و هشدار دادن از خطرى و نهى از نزديك شدن به آن بسيار تأكيد مىكند، نشانه ی اين است كه اين خطر پيش مى آيد، و يا مثلاً اين عملى كه بسيار از آن نهى فرموده ارتكاب خواهد شد و مسئله ی وقوع اختلاف در امّت اسلام را رسول خدا(ص) هم خبر داد، و فرمود: چيزى نمىگذرد كه اختلاف بطور نامحسوس و آرام آرام در امّتش رخنه مىكند و در آخر امّتش را به صورت فرقه هايى گوناگون در مى آورد و امّتش مختلف مىشود، آن طور كه يهود و نصارا مختلف شدند.
جريان حوادث هم اين پيشگوئى قرآن و پيامبر(ص) را تصديق كرد، چيزى از رحلت رسول خدا (ص) نگذشت كه امّت اسلام شَدَر و مَدر شد و به مذاهبى گوناگون منشعب گشت، هر مذهبى صاحب مذهب ديگر را تكفير كرد و اين بدبختى از زمان صحابه آن حضرت تا امروز ادامه دارد و هر زمانى كه شخصى خيرخواه برخاست تا اختلاف بين اين مذاهب را از بين ببرد، به جاى از بين بردن اختلاف، و يك مذهب كردن دو مذهب، مذهب سومّى پديد آمد.
و آنچه كه بحث ما با تجزيه و تحليل ما را بدان رهنمون مىشود، اين است كه همه ی اين اختلافهائى كه در اسلام پديد آمد همه به منافقين منتهى مىگردد، همان منافقين كه قرآن كريم خشنترين و كوبندهترين بيان را درباره آنان دارد و مكر و توطئهي آنان را عظيم مىشمارد. چون اگر خواننده ی عزيز بياناتى را كه قرآن كريم در سورهي بقره و توبه و احزاب و منافقين و ساير سورهها درباره منافقين دارد، به دقّت مورد مطالعه قرار دهد لحنى عجيب خواهد ديد. تازه اين لحن منافقين در عهد رسول خدا (ص) است كه هنوز وحى قطع نشده بود.
(و اگر دست از پا خطا مىكردند و حتّى در درون خانه هايشان توطئهاى مىچيدند، بلافاصله خبرش به وسيله وحى به رسول خدا (ص) و به وسيله آن جناب به عموم مسلمانان مىرسيد). آن وقت چطور شد كه بعد از درگذشت رسولخدا (ص) ديگر هيچ سخنى از منافقين به ميان نيامد و ناگهان سر و صدايشان خوابيد (آيا هيچ عاقلى احتمال مىدهد كه با رفتن آن جناب نفاق تمام شد و منافقين هم از بين رفتند؟!!)
به هر حال بعد از رحلت آن جناب بسيار زود مردم متفرّق شدند، و مذاهب گوناگون بين آنها جدائى و دورى افكند. و حكومتها مردم را در بند تحكّم و استبداد خود كشيدند و سعادت حياتشان را به شقاوت، و هدايتشان را مبدّل به ضلالت و غىّ نمودند.3
3- سورهي آل عمران ، آيهي 103
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأََََََََََََصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَََنقَذَكُم مِنْهَا كَذَالِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
اين آيه دربارهي طايفهي اوس و خزرج نازل شده كه صد سال در ميان آنها نزاع و كشمكش بود، و نسل بعد نسل در اوقات شب و روز ميان آنها جدال و نزاع برقرار بود تا اين كه خداوند پيامبر اسلام را به ظهور رسانيد و آنان به دين اسلام گرويدند و از بركت آن ، كينه و دشمني از ميان آنان رخت بر بست و با هم برادر شدند.4
اطاعت از يك مركز مايهي اتّحاد است، حبل الله المتين قرآن است ، پيغمبر است كه مفسّر و مُبلّغ قرآن است. پراكندگي در اثر اختلاف آراء و عقايد و مقاصد و اهداف است و اين همه در اثر خود خواهي و فرار از اطاعت . 5
اعتصام به خدا و رسول ، اعتصام به حبل اللّه است. يعنى آن رابط و واسطهاى كه بين عبد و ربّ را به هم وصل مىكند، و آسمان را به زمين مرتبط مىسازد. چون گفتيم كه اعتصام به خدا و رسول، اعتصام به كتاب خدا است كه عبارت است از وحيى كه از آسمان به زمين مىرسد. و اگر خواستى، مىتوانى اينطور بگوئى: حبل اللّه همان قرآن و رسول خدا (ص) است. چون كه برگشت همه ی اينها به يك چيز است.
و قرآن كريم ، هر چند كه جز به حق تقوا و اسلام ثابت دعوت نمىكند، ليكن غرض اين آيه غير از آن غرضى است كه آيه ی قبلى يعني: (اتّقوا اللّه حقَّ تُقاته) الخ داشت، آن آيه متعرّض حكم تك تك افراد بود كه مراقب باشند حق تقوا را به دست آورده، جز با اسلام نميرند. ولى اين آيه متعرّض حكم جماعت مجتمع است. دليلش اين است كه مى فرمايد: (جميعاً) و نيز مىفرمايد: ( و لا تفرَّقوا)، پس اين دو آيه هم مجتمع اسلامى را دستور مىدهد كه به كتاب و سنّت معتصم شوند و هم فرد را بدان سفارش ميكند.6
4- سورهي آل عمران ، آيهي 152
.....حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
درباره ی جنگ احد است امّا در هر مورد مشابه جريان دارد. وقتي قومي و اُمّتي بعد از آنكه نعمتهاي خداوند را بر خود تمام ديدند به علّت جاه طلبي يا كسب مال از فرمان و وظيفه سرپيچي كردند و با هم نزاع و اختلاف داشتند به ناچار سست ميشوند و شكست ميخورند و سزاوار نصرت خداوند نخواهند بود. 7
ابن عبّاس و براء بن عازب و حسن بصري و قتاده روايت كنند كه وعيد مذكور در آيهي مربوط به جنگ اُحد است، هنگامي كه مسلمين ، مشركين را ميكشتند و سپس جايگاه و سنگر خود را بدون اجازه تخليه نموده و براي به دست آوردن غنايم رفتند، خالد از پشت سر رسيد و جنگ درگرفت . در اين ميان عبدالله بن جبیر با افرادش كشته شدند و مشركين برگشتند و هفتاد نفر از مسلمين به كشتن رفتند و منادي از ميان آنان به صداي بلند فرياد ميزد و ميگفت محمّد كشته شده است. سپس خداوند دوباره به مسلمين منّت گذاشت و مسلمين جبران عمل شكست خويش نمودند و اين آيه به همين منظور نازل گرديد؛ ولي ديگران از مفسّرين از محمّد بن كعب قرظي روايت نمايند كه چون رسول خدا(ص) از اُحد به مدينه بازگشت، اصحاب گفتند اين همه رنج و محنت از كجا به ما رسيده و چرا به اين روز شكست افتاديم، در صورتي كه خداوند به ما وعدهي نصرت داده بود. سپس اين آيه را خداوند نازل فرمود.8
جملهي « حتّي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبون تا آخر» منطبق بر جرياني است كه در بين تيراندازان نگهبان درّه به وجود آمد، چه آنكه يك سلسله گفتگوهائي راجع به ترك كردن درّه و ملحق شدن به لشكر و بردن غنيمت از كفّار، در بين آنها پديد آمد، تا اين كه سرانجام امر پيغمبر را مربوط به نگهباني درّه و خارج نشدن از آن مخالفت كرده براي بردن غنيمت روانه، به ميدان جنگ شدند. بنابراين ناچار بايد مراد از كلمه « فشل» كه در آيه ذكر شده؛ ضعف رأي باشد، زيرا فشل به معناي ترس منطبق بر آنها نميباشد، چه آنكه خروج آنها از درّه مولود ترس و هراس نبود بلكه مولود طمعي بود كه نسبت به بردن غنيمت داشتند.
كلمه تنازع كه در آيه شريفه ذكر شده دلالت ميكند بر اين كه تمام آنها اراده عصيان و مخالفت امر پيغمبر را نكرده بودند بلكه مطلب بين آنها مورد نزاع و اختلاف بود، و عدّهاي اصرار بر ماندن و اطاعت امر پيغمبر ميكردند.
ثم صرفكم عنهم ليبتليكم تا آخر آيه: يعني پس از آنكه سستي و نزاع و سرپيچي از اوامر و اختلاف در ميان شما پديد آمد خداوند شما را از مشركين بازداشت تا امتحانتان كند، چه آنكه پديد آمدن اختلاف بزرگترين عامل امتحان است و در اين موقع است كه مؤمن از منافق و هم چنين مؤمن ثابت قدم از مؤمن متلوّن باز شناخته خواهد شد ولي در عين حال خداوند از فضل خود آنها را عفو فرموده چنانكه ميفرمايد « و لقد عفاعنكم».9
5- سورهي نساء ، آيهي 59
....فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَالِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً
روي سخن با مؤمنين بودن دلالت دارد كه تنازع بين خود مؤمنين مقصود است نه بين ايشان و اولواالامر ، بين اولواالامر نيز اختلافي مفروض نيست، زيرا فرض اول، يعني تنازع بين مردم و اولي الامر با اطاعتشان وفق نميدهد و همچنين تنازع بين خود اولی الامر ، چون وجوب اطاعت براي موردي كه يكي از دو طرف در نزاع بر باطل هستند، سازگار نيست، به علاوه با خطاب « فان تنازعتم . . . » كه فقط به مؤمنين است، مناسب نميباشد.
لفظ (شيء) گر چه اعم از هر حكم و امري از خدا و رسول و اوليالامر است، هر چه باشد، لكن جمله: « فرّدوه الي الله و الرَّسول» ميرساند كه فرض نزاع در مسائلي است كه اولواالامر در حوزه ولايت حق استبداد امر و استقلال در رأي در آنها را ندارند، مانند احكام شريعت نه اموري كه مانند امر به بسيج و جنگ و صلح و غير اينها، زيرا در اين قبيل مسائل ردّ و رجوع به خدا و رسول با وجود وجوب اطاعتشان، معنا ندارد.
پس دلالت آيه بر وجوب رجوع در احكام ديني است كه كسي را جز خدا و رسولش در حكم يا نسخ آن حقّي نيست و تقريباً تصريح به اين است كه هيچ كس حقّ تصرّف در حكم ديني كه خدا و رسول آن را دادهاند، ندارد چه اوليالامر چه غير آن .10
6- سورهي انفال ، آيهي 63
وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا اَلَّفَتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
اين آيه دربارهي اوس و خزرج نازل گرديده كه از انصار بودند و ميان ايشان در جاهليّت عداوت و دشمني بود و خداوند به نعمت اسلام ميان دلهاي آنها الفت و دوستي برقرار نمود.11
در اين آيه كلمات اَلَّفْتَ و اَلَّفَ تكرار شدهاند كه براي تأكيد است و هشدار به اينكه اصل و ريشهي هم بستگي و اتّحاد ، الفت و انس دلهاست. اگر دلهايي شايبهاي از نفرت باشد، هرگز همآهنگي و هم بستگي به عمل نميآيد. همينطور كه از همهي فلزات نميتوان آلياژي ساخت بلكه بايد ميان آنها ميل تركيبي باشد، ميل تركيبي دلهاي افراد اجتماع همان الفت و عدم نفرت است.12
در اين ميان امّت اسلام است كه خداوند بر او منّت نهاده و رذيله بخل را از دلهاى آنها بزدود و ميانه دلها ايجاد الفت نمود.
آرى ، اسلام ( براى پديد آوردن چنين ملّتى نخست) مردم را به معارف الهى آشنا ساخت و آن معارف را در ميان آنان منتشر نمود و گوشزد كرد كه زندگى انسانى يك زندگى جاودانه است ، و منحصر به اين چند روز مختصر دنيا نيست تا با سپرى شدن آن زندگى انسانى هم سپرى شود. و سعادت در آن زندگى جاودانه مانند زندگى دنيا به بهره مندى از لذائذ مادّى و چريدن در چراگاه پست ماديّت نيست، بلكه حياتى است واقعى و عيشى است حقيقى كه انسان به آن حيات زنده گشته و در كرامت عبوديّت خداى سبحان عيش مىكند، و به نعمت هاى قرب خدا متنعّم مىگردد.
(صاحبان چنين زندگي) در دنيا از آنچه كه از نعمت هاى مادّى دنيوى برايش فراهم شده، و خدا برايشان مقدّر كرده و يا خود كسب ميكنند تمتّع برده و سپس به سوى جوار خدا منتقل گشته در بهشت رضوان او با بندگان شايسته اش در می آمیزند و به حقیقت زندگی نایل می شوند.
پس بر هر مسلمان لازم است كه به پروردگار خود ايمان آورده و تربيت او را بپذيرد و عزم خود را جزم نموده منحصرا آنچه را كه نزد پروردگارش است هدف همّت قرار دهد، (و چنين فكر كند) كه او بندهايست كه تدبير امورش به دست سرپرست اوست و او خود مالك ضرر و نفع و مرگ و حيات و حشر و نشر خود نيست، و كسى كه وضعش چنين است نبايد به چيزى غير پروردگارش بپردازد، زيرا پروردگارش كسى است كه خيرات و شرور، نفع و ضرر، غناء و فقر و مرگ و زندگى همه به دست اوست.
و نيز بايد در مسير زندگى بر اساس علم نافع و عمل صالح سير كند، (در اين بين) اگر به چيزى از مزاياى زندگى دنيوى دست يافت در حقيقت موهبتى است از ناحيه پروردگارش، و اگر هم دست نيافت و از لذائذ مادّى محروم شد اجر محروميّتش را به حساب پروردگارش بياورد، چه« ما عند الله خير و ابقى» ( آنچه نزد خداست بهتر و باقى تر است).
وقتى مسلمانان اين سنّت الهيّه را سنّت خود قرار دادند و خواهش دلهاى خود را از تمتّع به ماديّات كه هدفى حيوانى و غرضى مادّى است به سوى اين تمتّع معنوى بگردانند كه هيچ تزاحم و محروميّتى در آن نيست قهراً خشم و دشمنى از دلهايشان زايل گشته و جانهايشان از بخل و غلبه هوى و هوس رهائى يافته به لطف خدا برادران يكديگر مىشوند، و آنچنان كه بايد رستگار مىگردند.13
7- سورهي حجرات ، آيهي 10
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
لازم است قبل از توضيح آيهي مذكور ، آيهي قبل از آن را مورد بررسي قرار دهيم كه ميفرمايد: اگر دو طايفه از مؤمنين به جان هم افتادند بينشان اصلاح كنيد. پس اگر معلوم شد يكي از آن دو طايفه بر ديگري ستم ميكند، با آن طايفه كارزار كنيد تا به حكم اجبار تسليم امر خدا شود و اگر به سوي خدا برگشت، بين آن دو طايفه به عدل اصلاح كنيد و باز هم توصيه ميكنم كه عدالت را گسترش دهيد كه خدا عدالت گستران را دوست ميدارد».
كه آيه در مورد اصلاح بين دو طايفه است كه با هم نزاع ميكنند امّا در مورد آيهي مورد بحث كه از اخوّت بين مؤمنان سخني به ميان آورده است، علّامه طباطبايي ميفرمايد:
اين جمله هر چند مطلب جديدى را بيان مىكند، ليكن باز مطالب قبلى را تأكيد مىنمايد، و اگـر ارتـبـاط بـيـن مـؤمـنين را منحصر كرد در ارتباط اخوّت، براى اين بود كه مقدّمه و زمـيـنهچينى باشد براى تعليلى كه براى حكم صلح مىآورد، و مىفرمايد: (پس بين دو بـرادر خـود اصـلاح كـنيد) ، و در نتيجه بفهماند اين دو طائفهاى كه شمشير به روى يـكـديـگـر كـشـيـدنـد، بـه خـاطـر وجـود اخوّت در بين آن دو، واجب است كه صلح در بينشان بـرقـرار گـردد، و اصـلاحـگران هم به خاطر اينكه برادران آن دو طائفه هستند، واجب است صـلح را در هر دو طائفه برقرار نموده، هر دو را از نعمت صلح برخوردار سازند، نه اينكه به طرف يك طائفه ليز بخورند ، و طرف آنان را بچربانند.
در جـمـله ی مـورد بـحـث فـرمود: (فاصلحوا بين اخويكم) با اينكه مىتوانست بـفـرمـايـد:
( فـاصـلحوا بين الاخوين) ، براى اين بود كه در كوتاهترين عبارت، لطيفترين بيان را كرده باشد، چون جمله مورد بحث دو چيز را مىفهماند: يكى اينكه دو طائفهاى كـه بـا هـم جـنگ مىكنند برادر يكديگرند، و بايد صلح بين آن دو برقرار شود، دوّم ايـن كـه سـايـر مـسـلمـانـان هـم برادر هر دو طرف جنگ هستند، و آنان بايد رعايت برادرى و اصلاح را در بين هر دو طائفه بنمايند.14
8- سورهي انعام ، آيهي 153
...وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَالِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
خداي تعالي در اين آيه كلّيّات دين را صراط مستقيم خود و صراطي خوانده كه نه در هدايت پيروان و رسانيدن ايشان به هدف تخلّف پذير است و نه در اجزاء آن و نه در ميان پيروان آن مادامي كه پيروند اختلاف هست، سپس پيروان را از پيروي ساير راهها نهي كرده ؛ چون پيروي آن راهها باعث تفرقه و اختلاف است، براي اين كه راههاي نامبرده راههاي شيطاني است كه در تحت يك ضابطهي كلّي قرار ندارد، به خلاف راه خدا كه اساسش فطرت و آفرينش است، و معلوم است كه در خلقت خدا اختلاف و تغيير و تبديل نيست.
اين آيه در مقام ايفاء آن است نهي از تفرّق و اختلاف در دين و پيروي راههاي غير خدائي است؛ و اين كه پيش گرفتن اين راهها با راه خدا سازگاري ندارد و راه خدا و تقواي ديني جز به اجتناب از اين گونه راهها پيموده نميشود.15
9- سورهي انعام ، آيهي 159
إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ
مراد: تفرقه اندازان در وحدت دين است كه هر يك به راهي بدعت آميز ميروند كه مغاير و گاهي مضاد محك اسلام است. آنان هر چند در مسايلي مختلفاند ، امّا در يك كار هم آهنگند و آن بدعت گزاري و تحريف فرهنگ اسلام است. خداوند پيغمبر اكرم را از مخالطه و مجالست با ايشان بر حذر ميدارد و جزاي ايشان را چون بسيار شديد است به حالت ابهام باقي گزارده است.16
روى سخن در آيه قبل با مشركين بود كه در دين حنيف پراكنده شده بودند، و گو اينكه پر آن آيه يهود و نصاري را هم در بر مىگرفت ، و لازمه ی آن اين است كه آيه مورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و ليكن مقتضاى اتّصال اين آيه به آيات گذشته كه شرايع كلى و عمومى الهى را بيان مىكرد و آن شرايع را از حرمت شرك گرفته به حرمت تفرّق از سبيل خدا ختم مىنمود اين است كه جمله ( انَّ الّذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعا) در مقام بيان حال رسول خدا (ص) و مقايسه آن جناب با چنين اشخاص بوده باشد، نه در مقام بيان حال اين اشخاص. پس كلمه( فرّقوا) كه صيغه ماضى است براى حكايت حال مردمى كه در گذشته چنين و چنان بودند نيست، بلكه تنها براى اصل تحقّق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده.
و وجه اينكه فرمود: ( تو از ايشان نيستى) معلوم است، زيرا ايشان مردمى بوده و هستند كه در دين خدا اختلاف راه انداخته و دسته دسته شدند و هر دستهاى پيرو پيشوايى شدند كه
چوپان وار ايشان را جلو انداخته مى راند و رسول خدا (ص) چنين نيست ، زيرا او به كلمه ی حق و دين توحيد دعوت مىكند، و مثال تمام عيار اسلام است كه با عمل خود نيز دعوت به اسلام مىكند، پس وى از ايشان نخواهد بود. و برگشت معناى جمله ( لَستَ منهم فى شىء) به اين خواهد بود كه: ايشان بر دين تو نيستند، و در راهى كه تو مىپيمايى قرار ندارند.
از اين رو معناى آيه اين مى شود: آن كسانى كه در اثر اختلاف كلمه، دين خود را متفرّق ساختند، و اختلافشان هم از روى علم بود – و ما اختلف الّذين اوتوه الّا بغيا بينهم – بر راه تو كه اساسش وحدت كلمه است قرار ندارند، و سرانجام كار ايشان با پروردگارشان است ، و از ايشان چيزى به تو نمىچسبد، خداى تعالى روز قيامت ايشان را آگاه مىكند به آنچه كه مىكردند و حقيقت رفتارشان را كه خود گروگان آنند بر ايشان روشن مى سازد.
از آنچه گذشت معلوم شد هيچ وجهى نيست كه بگوييم آيه ی شريفه صرفاً براى تبرئه ی رسول خدا (ص) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است، بلكه آيه مطلق است و بيزارى رسول خدا را هم از نامبردگان مىرساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امّت اسلام.17
سوره ي بقره آيه ي 208
( يا ايُّها الذّين امَنوا ادْخُلوا في السَّلْم كافّهً و لا تتّبِعوا خُطُوات الشّيطانِ إنّه لكم عدوّ مبين ) ؛ اي اهل ايمان ! همگي در سِلْم درآييد و گام هاي شيطان را دنبال مكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است.
واژة « سِلْم » ، مقابل حرب و به معناي صلح و سازش است و كلمة « كافّه »، از ماده «كفّ » به معناي مانع شدن از فعليّت و ظهور چيزي است و بر جماعت اطلاق مي شود.
از ابن عباس نقل شده :
اين آيه ی در شأن « عبدالله بن سلام يهودي » و اصحابش نازل شده است ؛ آنان وقتي اسلام آوردند با مسلمانان بر سر پاره اي از مسائل مانند : تعظيم روز شنبه، كراهت گوشت و شير شتر، اختلاف كردند؛ آن گاه از پيامبر اكرم ( ص ) خواستند كه تورات را بياورد و به آن عمل كند. خداوند اين آيه را نازل كرد و همگان را به صلح و زندگي مسالمت آميز دعوت كرد. در برخي از تفاسير آمده است كه از پيامبر اكرم ( ص ) اجازه خواستند تا تورات را در نمازهايشان بخوانند؛ آن گاه اين آيه نازل شد و آنان را از پيروي شيطان نهي كرد.
خداي سبحان در اين آيه، مؤمنان را مورد خطاب قرار داده، همگان را به صلح و اتّحاد و زندگي مسالمت آميز، دعوت كرده است.
ذات اقدس اله مي فرمايد : اي مؤمنان ! همگي با هم وارد قلعة محكم سازش و وحدت شويد؛ چون صلح و اتّحاد ، به منزلة دژ محكم و حِصْن حَصيني است كه انسان را از هر حادثه اي حفظ مي كند؛ مانند كلمة « لا إله إلّا الله » و ولايت علي بن ابي طالب (ع) كه روايات از
آن ها به نام قلعة محكم الاهي ياد كرده است ؛ چون ماية حفظ و صيانت از عذاب الاهي
مي شوند.
بنابراين، منظور از « سِلْم » در اين آيه، صلح و سازش و اتّحاد و برادري در حوزه ی اسلامي ميان مسلمانان و مؤمنان است؛ نه دعوت به اسلام. پس، اين آيه، خطاب به مؤمنان است و آنان را در محدودة داخلي ايمان و اسلام، به انقياد و اتّحاد همگاني دعوت و از تفرقه نهي
مي كند.18
( امَنَ الرّسولُ بما أُنزل إليه من ربّه و المؤمنون كلٌّ امن بالله و ملائكتِه و كُتُبه و رُسُلِه لا نُفَرّقُ بينَ أحدٍ مِن رُسُله ... )؛ پیامبر (ص) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و مؤمنان، همگي به خدا و فرشتگان و كتاب معاد و فرستادگانش ايمان آورده اند[ و گفتند : ] ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمي گذاريم ... .
آية مزبور، همة موحّدان عالم را به اتّحاد دعوت مي كند و ما بايد در دو جبهة اتّحاد تلاش و كوشش كنيم : يكي اتّحاد در داخلة مسلمين، كه بيش از يك ميليارد مسلمان به عنوان امّت اسلام در صف واحد باشند و ديگر آن كه پس از تحصيل وحدت اسلامي، بايد پاي را فراتر نهاده، براي تأمين وحدت موحّدان عالم اقدام كنيم تا همة مسلمانان با همة كساني كه داراي كتاب آسماني اند، متّحد شده، بتوانند بر ضدّ ملحدان جهان قيام كنند؛ زيرا الحاد و انكار ماوراي طبيعت و حصر موجود، در مادّه و انكار وحي و رسالت و قيامت و معاد و نبوت و معجزه و ساير معارف غيبي، پيامدهاي تلخ و سوانح سنگين غيرقابل تحمّل را به دنبال دارد.
لذا، خداي سبحان گذشته از دعوت مسلمانان به اتّحاد، موحّدان عالم را هم دعوت به اتّحاد
مي كند.
اكنون در دنياي پيشرفته از نظر علوم و صنايع، بسياري از مردم به ذلّت بت پرستي تن
داده اند؛ بت پرستي مرامي نيست كه در شرايط كنوني بتواند باقي بماند. اگر موحّدان عالم، جبهة واحدي تشكيل دهند و از فرهنگ الاهي و توحيدي طرفي ببندند، مي توانند
بت پرستان عالم را از فرومايگي رهايي بخشند؛ وگرنه بت پرستان را خطر اِلحاد تهديد
مي كند كه قابل جبران نيست؛ گرچه اِلحاد و بي ديني مورد قبول فطرت نيست و دوام
نمي يابد و بت پرستان خود را بر ملحدان ترجيح مي دهند. اتّحاد ديني موحّدان، سهم به سزايي در رهايي جوامع بشري از ذلّت به عزّت دارد. لذا، خداي سبحان هم به رسول اكرم (ص) دستور داد : ( قل يا أهل الكتاب تعالَوا إلي كلمهٍ سواء بيننا و بينكم ... ) و هم به مسلمين آموخت كه با همة موحّدان از راه جدال احسن مجادله كرده، بگويند : خداي همة ما يكي است و به آنچه نازل كرده ايمان داريم؛ مگر گروهي كه در كسوت اهل كتاب، اهل شرك و الحاد و نفاقند و اميدي به هدايت آن ها نيست : ( و قولوا امنّا بالّذي أُنزل إلينا و أُنزل إليكم و إلهُنا و إلهُكم واحدٌ و نحن له مسلمونَ )؛ خداي ما و شما يكي است و ما در برابر خداي يگانه و يكتا مسلِم و منقاديم و شما نيز چنين باشيد. اين مكتب مي تواند تمامي موحّدان عالم را، كه اكثريت قاطع انسان هاي عصر حاضر را تشكيل مي دهند و در برابر ملحدانْ اقلّيّتي بيش نيستند، در صف واحد قرار دهد. 19
امام خميني در مورد افراد تفرقه افكن مي فرمايد:
علما ودانشمندان سراسر جهان به ويژه علما ومتفكّران اسلام، يكدل ويك جهت در راه نجات بشريّت از تحت سلطة ظالمانة اين اقلّيّت حيله باز وتوطئه گر كه با دسيسه ها وجنجالها، سلطةخود را بر جهانيان گسترده اند، بپاخيزند وبا بيان وقلم وعمل خود، خوف وهراس كاذبي را كه برمظلومان سايه افكنده است بزدايند واين كتابهايي را كه اخيراً با دست استعمار كه از آستين كثيف اين بردگان شيطان منتشر شده ودامن به اختلاف بين طوايف مسلمين مي زنند، نابود كنند وريشة خلاف را كه سرچشمة همة گرفتارهاي مظلومان و مسلمانان است بر كنند ويكدل ويكسو بر اين رسانه هاي گروهي كه در بيشتر ساعات شب وروز به فتنه انگيزي ونفاق افكني و دروغ پردازي و شايعه سازي عمر خود را مي گذرانند، پرخاش كنند و برسر چشـــمة تروريسم كه از كاخ سفيد مي جوشد بشورند .
اگر سران كشور هاي اسلامي از اختلافات داخلي دست بردارند و با اهداف عالية اسلام آشنا شوند و به سوي اسلام گرايش پيدا كنند، اين گونه اسير و ذليل استعمار نمي شوند. اين اختلافات سران كشور هاي اسلامي است كه مشكل فلسطين را به وجود آورده، نمي گذارد حل شود . اگر هفتصد ميليون مسلم با اين كشور هاي عريض و طويل رشد سياسي داشتند وبا هم متّحد ومتشكّل شده در صف واحد قرار مي گرفتند، براي دولتهاي بزرگ استعمار [گر]ممكن نبود كه در ممالك رخنه كنند، تا چه رسد به مشتي يهود كه از عمّال استعمارند .
امروز روزي است كه همه به دستور اسلام، به دستور قرآن كريم با هم متّحد باشند، تنازع نكنند، اگر تنازع با هم بكنند، به هر شيوه اي باشد، بر حسب قرآن كريم ممنوع است اين تنازع، واگر تنازع بكنند، فشل مي آورد ورنگ وبوي انسان را وملّت را از بين مي برد. اين دستور خداي كريم است. اين هايي كه دارند كوشش مي كنند تفرقه بيندازند وتنازع ايجاد كنند ومع ذالك ادّعاي اسلام مي كنند، اينها آن اسلامي را كه قرآن كريم كتاب اوست، آن اسلامي كه كعبه قبلة اوست، آن اسلام رانيافتند وايمان به آن اسلام نياوردند، آنهايي ايمان به اسلام آوردند كه قرآن را ، ومحتواي قرآن را قبول دارند، محتواي قرآن را كه مي فرمايدكه « مؤمنون اخوه» هستند، برادر هستند باهم. برادري هر چه اقتضا مي كند بايد اينها انجام بدهند.برادري اقتضا مي كند كه اگر به شما صدمه اي وارد شد همة برادرهايي كه در هر جا هستند متأثّر باشند. اگر شما خوشحال باشيد همه خوشحال باشند. برادرها !متوجّه باشيد كه با اسم هاي مختلف، با چيزهايي كه پخش مي كنند وتبليغ مي كنند، مي خواهند بين برادرها را جدايي بيندازند كه اثر اين جدايي افكندن بين برادرها، سلطة اجانب است بر همه و برگشتن همان اوضاع سابق است كه به همة شما، به همة ما از مركز گرفته تا هر جا برويد ظلم شده است وهمه را آزار داده است.
اگر ما هيچ جهتي را ملاحظه نكنيم الّا برادري خودمان را انسجام پيدا مي كنيم. همة مؤمنين را قرآن مي خواهد كه با هم برادر باشند وغير از اين هم نباشد در بين، اگر همة مؤمنين در قطرهاي اسلامي، در تمام كشورهاي اسلامي همين يك دستور خدا را كه خدا عقد اخوّت بينشان انداخته است همين يك دستور را عمل بكنند،قابل آسيب ديگر نيست .
آن روز مبارك است بر ما كه سلطة جهان خواران بر ملّت مظلوم ما وبر ساير ملّتهاي مستضعف شكسته شود و تمام ملّتها، سرنوشت خودشان را به دست خودشان بگيرند، ودولتها بيدار بشوند وببينند با داشتن آن همه ابزار وآن همه انسان وقواي انساني آن همه اراضي وسيع وذخاير زيرزميني، براي اينكه ما توجّه به دستورات اسلام كه بين همة مسلمانها عقد اخوّت بسته است وهمه را دعوت به اعتصام به حبل الله وپيروي از خطّ اسلام مي فرمايد، نكرديم.
اگر خداي ناخواسته سستي يا تفرقه اي پيش بياييد يا مخالفتهاي قشرها بايكديگر پيش بياييد خوف آن است كه دشمن هاي شما با هم متّحد بشوند وبر ما غلبه كنند آنوقت است كه اسلام را كنار مي زنند وبر ماحكومت مي كنند، همان حكومتهاي جابرانه، ليكن اگر اين ايمان واين وحدت را حفظ كنيد وهمه بسوي اسلام باشيد هيچ قدرتي بر شما پيروز نخواهد شد.20
نتیجه
مسلمانان که خدایشان یکی، پیامبرشان یکی و کتابشان یکی است باید با پشتیبانی و هم بستگی یکدیگر از اسلام دفاع نموده و به یاری کشورهای اسلامی ضعیف و کم درآمد بشتابند بدین ترتیب بنیاد و شالوده ی ممالک اسلامی را استوار و پابرجا نگاه دارند و به مخالفان اسلام اجازه ندهند که به حریم مقدّس مسلمانان تجاوز نموده وجان وثروت و مال آنان را به غارت ببرند.
اقشار ملّت های مسلمان با هر مسلکی که دارندو با هر فکر سیاسی یا مذهبی ، لازم است وحدت خود را حفظ نموده و علیه جنایات بی شمار مستکبران موضعی خصمانه گرفته و از اشکال تراشی و تفرقه اندازی که به سود دشمنان است بپرهیزند. آنان باید همواره هشدارهای قرآن و سیرة رسول الله را مدّنظر داشته باشند و آگاه و بیدار در ترویج اسلام و قرآن بکوشند.
مسلمانان حافظان وحدت و انسجام اسلام می باشند. هر فرد مسلمان مسؤول است که در برپایی این انسجام بکوشد. بدخواهان و مغرضین باید شناسایی شوند و اجازه نیابند که در صفوف مسلمین رخنه بیفکنند.
ائتلاف مسلمین یعنی نمایش قدرت اسلام. باید آگاهانه عمل نمود تا نقطه ضعفی به دست دشمنان اسلام ندهند زیرا آنان مترصّدند که از تفرقه و اختلاف سوء استفاده نموده و به نفع خود جریان آب را به حرکت درآورند. به هوش باید بود که وحدت مسلمین جهان موهبتی الهی است که می تواند اساس اسلام را پایدار نگاه دارد ولی تفرقه و اختلاف به سرنگونی آن کمک می کند و به فرمایش علی (ع): «از پراکندگی بپرهیزید که «انسانِ تنها» بهرة شیطان است چنانکه گوسفندانِ تک رو طعمةگرگ ! »21
منِ ا... التّوفيق
زهرا خلفي _ عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها
پيام پيامبر (ص) ، بخشي از ص 105
2 .ترجمه ی تفسير الميزان ، جلد سوّم ، صص 237 تا 239
3 . همان كتاب ، جلد ششم ، صص 297 و 298
4. نمونهي بيّنات در شأن نزول آيات ، ص 139
5.قرآن و شعارها ، ص 176
6. ترجمه ی تفسير الميزان ، جلد ششم ، ص 289
7. قرآن و شعارها ، ص 176
8. نمونهي بيّنات در شأن نزول آيات ، ص 157
9. ترجمه ی تفسير الميزان ، جلد هفتم ، صص 75 و 76
10. ترجمه ی تفسير الميزان ، جلد هشتم ، ص 254
11. نمونهي بيّنات در شأن نزول آيات ، ص 392
12. قرآن و شعارها ، ص 181
13. الميزان في تفسير القرآن ، جلد هفدهم ، صص 188 و 189
14. الميزان في تفسير القرآن ، جلد سي و ششم ، صص 184 و 185
15. الميزان في تفسير القرآن ، جلد چهاردهم ، صص 263 و 264
16. قرآن و شعارها ، ص 179
17. الميزان في تفسير القرآن ، جلد چهاردهم ، صص 280 و 281
18. وحدت جوامع در نهج البلاغه ، صص 32 تا 35 .
19. همان کتاب ، صص 71تا74 .
20. وحدت از ديدگاه امام خميني (ره) ، صص 362 ، 390 ، 397 ، 44 ، 45 ، 133
21. المعجم المفهرس ، نهج البلاغه ، بخش هشتم از خطبهي 127
منابع و مآخذ
المعجم المفهرس لِالفاظ نهج البلاغه ، محمّد كاظم محمّدي ، محمّد دشتي ، قم ، چاپ چهارم ، 1374.
2- الميزان في تفسير القرآن ، جلد هفدهم ، مؤلّف ، سيّد محمّد حسين طباطبايي ، ترجمه ، سيّد محمّد باقر موسوي همداني، انتشارات محمّدي ، چاپ سوم ، 1363
الميزان في تفسير القرآن ، جلد سي و ششم ، مؤلّف : سيّد محمّد حسين طباطبايي ، ترجمه ی سيّد محمّد باقر موسوي همداني، انتشارات محمّدي ، چاپ سوّم، 1364
الميزان في تفسير القرآن ، جلد چهاردهم ، مؤلّف سيّد محمّد حسين طباطبايي، ترجمه، سيّد محمّد باقر موسوي همداني، انتشارات محمّدي ، چاپ سوّم، 1362
پيام پيامبر (ص) ، بهاءالدّين خرّمشاهي ، مسعود انصاري ، انتشارات جامي ، چاپ اوّل ، 1376
ترجمهي تفسير الميزان ، جلد سوم ، جلد ششم ، تأليف سيّد محمّد حسين طباطبايي ، به قلم سيّد محمّد باقر همداني ، انتشارات دارالعلم.
ترجمهي تفسير الميزان، جلد هفتم ، تأليف سيّد محمّد حسين طباطبايي، به قلم محمّد رضا صالحي كرماني، انتشارات دارالعلم، چاپ دوّم.
ترجمهي تفسير الميزان، جلد هشتم ، تأليف سيّد محمّد حسين طباطبايي، به قلم سيّد محمّد خامنه، انتشارات دارالعلم، چاپ دوم ، 1344
قرآن و شعارها، سيّد علي كمالي ( دزفولي) ، مؤسّسهي فرهنگي، انتشاراتي نور معرفت، چاپ اوّل ، 1375
نمونهي بيّنات در شأن نزول آيات ، دكتر محمّد باقر محقّق ، انتشارات اسلامي، چاپ ششم، 1364
وحدت از ديدگاه امام خميني (ره) ، دفتر پانزدهم ، ناشر مؤسّسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني ، چاپ دوّم ، 1378
وحدت جوامع در نهج البلاغه ، برگرفته از آثار آیت الله جوادی آملی ، سعید بندعلی ، مرکز نشر اسراء ، چاپ اوّل ، 1380 .
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی ،
،
:: برچسبها:
وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی ,